درباره‌‌ی 3 گانه (قدم بخير مادربزرگ من بود اژدهاكشان عروس بيد) مجموعه داستان

من كه رسيدم دمش هم داشت مي رفت زير ضريح. امان‌الله آب دهانش راقورت داد و زير كوله‌ي علف، نفس نفس‌زنان گفت: خودم ديدم كه قربان‌علي دشتبان را بلمباند و بيامد اينجا. رد خون از توي باغستان كشيده شده و افتاده بود توي دشت راهان. از آن‌جا هم آمده و رسيده بود به سرازيري خاكستان پايين امام‌زاده افتاده بود اما رد خون كنار ضريح قطع مي‌شد...

آخرین محصولات مشاهده شده