درباره‌‌ی وقت سكوت

تلفن زنگ مي‌زد و صدايش را شنيده‌ام. گوشي را برداشته‌ام. صداي واضحي از گوشي نشنيده‌ام. گوشي را كج گذاشته‌ام. گفته‌ام «آمادور» با آن لب‌هاي كلفتش آمده گوشي را برداشته است. تصوير ميكروسكوپ چشمي را مي‌ديدم و به نظرم نمي‌رسيد آنچه درون ماده نگه‌دارنده مي‌بينم مفهوم باشد. دومرتبه نگاه كرده‌ام: «بله، سرطاني است.» اما لكه آبي پشت ميتوز محو مي‌شد...

آخرین محصولات مشاهده شده