دربارهی قطار به موقع رسيد
اولينا با صدايي آهسته شروع به صحبت ميكند: لازم نيست بگويم كه... اگر نمردي هرگز نبايد اين راز را به كسي بگويي. خودم ميدانم. من مجبور شدهام به خدا و همهي مقدسين و لهستان، وطن خودمان قسم بخورم كه از اين بابت به هيچ كس نگويم، ولي وقتي آن را با تو در ميان ميگذارم درست مثل اين است كه آن را به خودم گفته باشم و همانطور كه نميتوانم چيزي را از خودم پنهان كنم، از تو هم هيچ چيز را نميتوانم پنهان كنم. از جا بلند ميشود و آب جوشان را بسيار آهسته و با ملايمت و مراقبت تمام در قوري كوچكي ميريزد. در اين بين هم هر وقت مكث كوچكي ميكند، قبل از اين كه آب را باز جرعه جرعه بريزد به آندره آس لبخندي ميزند و حالاست كه آندره آس متوجه ميشود او هم گريه كرده است. آن وقت اولينا در فنجانهايي كه كنار زير سيگاري قرار دارد قهوه ميريزد.
كد كالا | 1878 |
زبان | فارسي |
نويسنده | هاينريش بل |
مترجم | كيكاووس جهانداري |
سال چاپ | 1397 |
نوبت چاپ | 11 |
تعداد صفحات | 168 |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14.5 * 21.8 * 0.8 |
نوع جلد | شوميز |
وزن | 190 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.