درباره‌‌ی شب‌هاي حرم‌خانه

صداي ساز و هلهله زنان از ميان ديوارها و شيشه‌هاي رنگ به رنگ ارسي‌هاي تالار رد مي‌شد و در هواي باغ چرخ مي‌زد و هنگامي كه از لطافت بهاري و عطر نارنجستان عطرآگين مي‌شد، دوباره به تالار برمي‌‌گشت و در گوش‌هاي گل‌بخت خانه مي‌كرد. همه‌جا پر از نقش و نگار بود، و برق الماس و ياقوت در آينه‌هاي تالار مدام تكرار مي‌شد. گل‌بخت كنار صندلي مادرش روي تشكچه به مخده تكيه داد و نفس عميقي كشيد. دختر به دست‌هاي حنازده مادرش مي‌نگريست كه از برهم كوبيدنشان، سكه‌هاي لبه نيم‌تنه‌اش مي‌لرزيدند و صداي خوشي در تالار مي‌پراكندند. و...

آخرین محصولات مشاهده شده