درباره‌‌ی زنان در قلعه

«كلوتيلد رسم پدرش را ادامه مي‌داد. در نور كم‌سو زير كاج بلند، سعي مي‌كرد به زيبايي‌هاي زندگي فكر كند: نگاه با دقت سگ‌هايش وقتي در سكوت آنجا مي‌ايستاد؛ صحنه سر برآوردن بوته‌هاي زعفران از زير برف؛ اين حقيقت كه انسان‌ها ناچار هستند كليساهاي جامع بسازند و لالايي بخوانند و هنر خلق كنند، اين كه بايد خودشان را صرف هدف‌هاي مبهم و زمينه‌هاي علم سري كنند. اين كه جمعيت جهان هر ساله هشتاد ميليون نفر افزايش مي‌يابد. اين‌ها را در ذهن خود مجسم مي‌كند و اميدوار است معنايي داشته باشند. و كلمه‌اي حرف نمي‌زند.»

آخرین محصولات مشاهده شده