درباره‌‌ی آقاي ديكنز و سرودش

کتاب آقاي ديکنز و سرودش اثري است از سامانتاسيلوا به ترجمه آثنا فنائي و چاپ انتشارات افق بي پايان. اين کتاب نخستين رمان نويسنده است با داستاني نيمه کمدي و پاياني کمابيش تلخ؛ رماني دلنشين و حاصل از تخيلات نويسنده پيرامون چارلز ديکنز، خالق کتاب کم نظير سرود کريسمس، که خواننده را دعوت مي کند به تجربه اي دلنشين و دوست داشتني از حس رنگ ها، بوها، صداها و احساسات در جايگاه ديکنز هنگام خلق اثر مشهورش در حاليکه فقر، نداري و بي تفاوتي او را احاطه کرده است و مردم از اثر پيشين او استقبال چنداني نکرده اند. گزيده اي از کتاب وقتي که صداي تق تق باران بر روي بام خانه فرو نشست، صداي سنج برج ساعت در گوشه دوري او را فراخواند. نااميدانه براي تغيير روحيه، او اين را با مصاحبتي اشتباه گرفت، بلند شد و به بيرون رفت. ده مايل اولش را که شمرد بسيار سريع بودند. او هيچ کاري براي انجام دادن و جايي براي رفتن نداشت اما تمايلي هم به برگشت به خانه نداشت. هيچ چيز آن جا براي او وجود نداشت، جز راهروهاي خالي و ناله هاي کفپوش هاي چوبي. او دلش سر و صدا، جنبش و نور مي خواست. لندن منظره تمام نشدني اي بود، صحنه نمايشي متغير. يقينا او مي توانست رويش حساب کند تا سرش را با موضوعات رمان پر کند و يا حداقل به او نشان ددهد که به کجا نگاه کند. در مايل بيستم از دريافت هيچ فکر جديد ديگري نااميد شد. او اطلاع مختصري از هر موضوع کسل کننده اي براي نجات کتاب کريسمس داشت، که هيچ چيز را در او به جز تحقيري براي چاپمن و هال برنمي انگيخت. راه ديگري نداشت جز اين که اجازه دهد چکمه هايش او را به داخل کوچه هاي شهر ببرد.

آخرین محصولات مشاهده شده