درباره‌‌ی زمان 00:00

به سمت موتورم مي‌روم. كلاه اضافي را از روي صندلي بر‌مي‌دارم و سمتش پرتاب مي‌كنم. با زور كلاه سنگين را ميان زمين و هوا مي‌گيرد اما تعادلش به هم مي‌خورد و چند قدم عقب مي‌رود. با آن پيراهن گلدار بلند و چشمان متعجبش مستقيم نگاهم مي كند. - قول دادي اگه كاري رو كه خواستي، بكنم بياي ديدن ننه جون!

آخرین محصولات مشاهده شده