درباره‌‌ی حلبي‌آباد

حيات از حيات تغذيه مي‌کند و هيچ چاره‌ ديگري نيست. حيات کوره‌اش را به سوزاندن حيات روشن مي‌سازد: آن هم نه حياتِ عام بلکه حيات شخصي، حيات يکتا و تکرارنيافتني هر فرد. وقتي هم هيچ چيز باقي نمانده باشد تا در شعله‌ها بيفکنندش، آتش خاموش مي‌شود. با اين همه... اين سرنوشت يک تن از نوع بشر نيست. ديگران هم هستند، ديگراني بس انبوه و پرشمار که هر کدام حيات خودش را مي‌زيد و درمي‌گذرد. نجوايي که شنيده بود، آن نجواي بسيار بعيد، يا آن که بسيار کوچک، صدايي ناچيز، مثل صدايي از خانه عروسک، چيزي که دريافتنش ميکروسکوپ مي‌طلبد، پيامي از مکاني ديگر با خود مي‌آورد.

آخرین محصولات مشاهده شده