درباره‌‌ی تو خود عشقي باش که در جستن آني

با آگاهي به اين حقايق انگار از خوابي عميق بيدار شدم؛ مني که هرگز از درون احساس امنيت را تجربه نکرده بودم چطور انتظار داشتم در حضور ديگري آن‌قدر ايمن باشم که با خاطري آسوده، لذت و آرامش ارتباطي را تجربه کنم که ارمغان عشق حقيقي بود؟ وقتي پيوسته به اين فکر بودم که مطابق معيارهاي ديگران و ملاک‌هاي جامعه رفتار کنم و بابت ميل ديوانه‌وارم به تاييدشدن خواسته‌ها و نيازهاي حقيقي‎ام را سرکوب مي‌کردم، چطور انتظار داشتم اطرافيانم من حقيقي را ببينند، بفهمند و با آن ارتباط برقرار کنند؟ وقتي از بسياري از ابعاد وجودم غافل بودم و خودم را بي‌قيدوشرط دوست نداشتم، چگونه مي‌توانستم به ديگري فرصت دهم من حقيقي -تمام مرا- بشناسد و دوست بدارد؟

آخرین محصولات مشاهده شده