درباره‌‌ی بندر فيلي

در بند اعدامي يکي از زندان‌هاي بزرگ بغداد به دنيا آمد. سيدشهاب، که بسياري از رازهاي زندگي‌اش را مي‌داند، مي‌گويد: «تابستان ???? به دنيا آمده است.» تا شش‌سالگي هيچ‌کس به او نگفت چگونه و چرا در زندان به دنيا آمده. او لحظه‌ي اعدامِ مادرش هنگامي که جسدش بر چوبه‌ي دار آويزان بوده و زير پاهايش خالي، از زهدان رها شده و افتاده بود. مي‌گويند روز بعد از تولدش، مردي به بند اعدامي‌ها آمده، بچه را برداشته و از نزديک به او نگاه کرده. بدن کوچکش را چندبار ورانداز کرده و آرام روي موهايش دست کشيده. چيزهايي گفته و بعد روي زمين گذاشته. آن مرد که ظاهرا از مسئولان بلندمرتبه‌ي حکومت بوده دستور مي‌دهد نامش را بندر بگذارند؛ بندر فِيلي. همين. به نظر مي‌رسد اين آرزوي مادرش هم بوده که نام بچه بندر باشد. کتاب بيست‌وسه سال از زندگي بندر را ترسيم مي‌کند. کودکي که در دو زندان شاهد اعدام‌هاي پي‌درپي مردم سرزمينش است و جنايات بشر عليه بشر را تماشا مي‌کند. در لايه‌هاي زيرين اين روايت مي‌توان دست‌هاي ديکتاتوري بي‌رحم و ويرانگر را کشف کرد، ديکتاتوري به نام صدام حسين با همه‌ي خدم و حشمي که از او دستور مي‌گيرند. بندر فيلي در فضايي زاده مي‌شود و در سرزميني نفس مي‌کشد که زندانش وحشتناک و رعب‌آور است و چيزي که بيرون از زندان در انتظارش است نيز جز ياس و نااميدي به همراه ندارد.

آخرین محصولات مشاهده شده