كاملا مطمئن بود كه به او - براي نجات زندگي‌اش - يك تشكر بدهكار است. نه فقط ديروز، بلكه تمام روزهايي كه از آشنايي‌شان گذشته بود... و اين باعث مي‌شد حس كند خنگ‌ترين و ضعيف‌ترين دختر دنياست. اگر كسي نتواند زندگي خودش را نجات دهد، آيا زندگي‌اش اصلا ارزش نجات دادن دارد؟ سعي كرد به او بگويد تو زندگي مرا نجات دادي، نه تا ابد، نه براي هميشه... احتمالا فقط به طور موقت. ولي زندگي مرا نجات دادي... پس حالا به تو تعلق دارم. مني كه اكنون هستم، متعلق به توست. براي هميشه.