هرچه باداباد - 0
هرچه باداباد - 1

هرچه باداباد

here goes nothing

کد آیتم: 272058

522,000 تومان تومان 580,000 -10%

موجود در انبار

این مفهوم ریشه در فلسفه‌ی یونان دارد، و یکی از آموزهای فیثاغورس این بوده که اتفاقات قبلی دوباره تکرار خواهند شد. رواقیون هم با الهام از نظریه‌ی فیثاغورس مفهوم بازگشت ابدی را وارد فلسفه‌ی خود کرده‌اند.مفهوم رجعت ابدی در برخی نوشته‌های مهم نیچه از جمله حکمت شادان، چنین گفت زرتشت و اینک انسان نقش محوری داردو به عقیده نیچه، مفهوم کیهان متناهی و ساختار گسسته‌ی ماده دال بر این است که رخداد تنها تعداد معدودی وضعیت امکان پذیر است و بنابراین از رجعت وضعیتها گریزی نیست و اتفاقات، مشابه همان نظم چرخه‌های کیهانی گذشته، در چرخه‌های کیهانی آینده تکرار خواهند شد. نیچه این مفهوم را برای اولین بار در کتاب حکمت شادان به زبانی شاعرانه طرح کرده است: اگر روزی یا شبی اهریمنی در تنهاترین تنهایی‌ات بر تو ظاهر شود و بگوید این زندگی را که اکنون مشغول زیستنش هستی و آن را زیسته‌ای باید یک بار دیگر و بی شمار بار دیگر زندگی کنی و در آن هیچ چیز تازه‌ نخواهد بود و همه‌ی رنج‌ها و خوشی‌ها و همه افکار و حسرت‌ها و همه‌ی چیزهای خرد و کلان زندگی‌ات دوباره به تو باز خواهند گشت، به همان ترتیب و تسلسل حتی این عنکبوت واین مهتاب میان درختان و ختی این لحظه و خود من. ساعت شنی جاودان وجود بلاانقطاع سروته می‌شود و تو هم همراهش، ای ذره‌ی غبار! آیا خود را بر زمین نمی‌افکنی و دندان نمیسایی و نفرین نمیکنی اهریمن را که این‌ها را به زبان آورده؟و کتاب هرچه باداباد استیو تولتز با این مفهوم شکل گرفته و نوشته شده است.شروع کتاب اینگونه است: این رمان با نگاه به مفهوم رجعت ابدی فردریش نیچه نوشته شده است. بازگشت جاودانه نیچه که یکی از بنیادی‌ترین یادداشت‌های فلسفی نیچه است و او خود را آموزگار آن می‌داند می‌گوید: من باز خواهم گشت، با این خورشید، با این مهتاب، با این زمین، و با همه‌ی رویدادهای آن، اما نه به یک زندگی نو یا یک زندگی بهتر، یا یک زندگی همانند، بلکه به صورت جاودانه به همین زندگی برخواهم گشت با همین خورشید و ماه و حتی ریزترین تغییرات و اتفاقات.«هیچ کس هیچ وقت به من فکر نمی‌کنه حالا که مرده‌ام، فکرم به شدت درگیر چیزهایی شبیه این‌هاست: چه تعداد از تصمیمات مهم زندگی‌ام را فقط به این خاطر گرفته بودم تا کسانی که حتی متوجه حضورم نشده بودند درباره‌ام بد فکر نکنند؛ چقدر له له زده بودم برای خوش‌آمد کسانی که از آن‌ها خوشم نمی‌آمد فقط چون می‌ترسیدم بیزاری از من مسری باشد و به کل جمعیت سرایت کند؛ و اگر حقیقت تاسف بار اینجاست-همه‌ی بخت برگشتگی‌هایم منحصر به

خودم بودند و کسی درگیرشان نمیشد، مشکل چندانی با آن‌ها نداشتم.»کتاب در 8 فصل نوشته شده و استیو تولتز در آن یک دنیای آخرالزمانی ساخته که در آن، آدم‌ها غرق در حسرت آنچه از کف داده‌اند به دام چرخه بی پایان مرگ و زندگی افتاده‌اند و به دنبالی راهی برای خلاصی می‌گردند. این کتاب تاملی است بر تولد و زندگی و هرچه در این فاصله اتفاق می‌افتد. او دنیای پس از مرگی می‌افریند که بیشتر سوال طرح می‌کند تا پاسخ سوالات را بدهد.