پادشاه اندوه
کد آیتم: B-415313
بدن اسب متورم شده. پسر گردن او را نوازش می کند اما می داند که مرگش حتمی است چون پدربزرگ هرگز اجازه نمی دهد که درمانش کنند. پیرمرد از پنجره آن قدر نگاه می کند تا اسب جان بدهد.
کدام مرض است که میان انسان و حیوان مشترک باشد؟ کدام عطر است که بوی اندوه را بپوشاند؟
پادشاه اندوه داستان دربان هتلی است که هر شب دارد می نویسد؛ هتلی ها ها را و خودش را. مثل مارآگاهی که مشامش آکنده از بوی تعفن یک جنازه است اما هر چه می گردد چیزی نمی یابد. مثل مورچه ای کربو که راه خانه اش را گم کرده باشد. خانه ای که چندین اتفاق دارد و ساکنانش غریبه اند.
جابر زارع (متولد 1382) این کار را در هفده سالگی نوشته است. نویسنده ای آینده دار که در اولین اثرش داستانی معمایی و تاریک ساخته که یادآور سر گشتگی های روانی قهرمان یادداشت های زیرزمینی است و مشام خواننده را قلقلک می دهد که آیا این بو از جلو قانون کافکا نیست که تا اینجا رسیده است. بوی زهم زخم های قدیمی و گوشت پوسیده ی جسدی که یادش می آورد از حقی حیاتی محروم شده است. از کجا معلوم که این زخم ها روزی سرباز نکنند و سیل خون و تعفن شانهمه را با خود نبرد؟