
کد آیتم: 5197
40,000
تومان
اتمام موجودی
وقتی رفتی اندوه ماند و اندوه. از پاره ابرهای هجر باران شوق میبارید و این تکه گوشت افتاده در قفس قفسه سینهام را آتش میزد. و من ذوب میشدم و پروانهها نه، فرشتهها حیرت میکردند و این وقتی بود که هنوز دستهات انگشتانام را نبوییده بودند.
0
0 رتبه بندی ها
0 از 5
1 ستاره
0%
2 ستاره
0%
3 ستاره
0%
4 ستاره
0%
5 ستاره
0%