درباره‌‌ی صميميت

مي‌گويد چشم‌هام خيلي وقت پيش باز شدند، اما ديگه خيلي دير بود. يك بار شانس تو چنگم بود اما از كف دادمش. حتي يك مدتي فكر مي‌كردم بر مي‌گردي. چرا هم‌چو فكري كردم؟ حتما عقل را از دست داده بودم. حالا هم اشك تو چشمام جمع شده، اما گريه نمي‌كنم كه تو كيف نكني...

آخرین محصولات مشاهده شده