درباره‌‌ی شير و خورشيد

نوك درختان سپيدار هم به آن ايواني كه در آن خوابيده بوديم، نمي‌رسيد. آسمان سياه و گرم بود. مرغابي‌هايي كه از خزر مي‌آمدند، با صدايي شبيه پارو زدن از آن‌جا مي‌گذشتند. از ميان شاخه‌هاي درختان خيابان هدايت مغازه‌داراني را كه براي گذراندن شب، روي پياده‌روها مستقر مي‌شدند، مي‌ديدم. جايي بسيار خوب و خنك براي هم‌نشيني است. آن‌ها تخت‌خواب‌هاي ناراحت‌شان را به آن‌جا مي‌آوردند يا همان جا روي زمين زيرانداز بزرگ سياه و قرمزي پهن مي‌كنند. بعد قوري‌هاي لعابي چاي، تخته‌نردها و قليان‌هاي‌شان را مي‌آورند و بدون اين كه ديده شوند، آن پايين در خيابان به گفتگو مي‌پردازند.

آخرین محصولات مشاهده شده