دربارهی سور شبانه
زل زده بودم به سقف و فكرهاي پريشان ميكردم كه داوود صدام كرد. گفتم هان؟ گفت گوش بده، دارد شروع ميشود. گوش دادم. يكي داشت تار كوك ميكرد. رفتم در را باز كردم. حالا همهي آن واكرها و پايه سرمها و صندلي چرخدارها داشتند ميرفتند ته راهرو. يك آن به نظرم آمد راهرو سرازير شده به طرف صدا.
محصولات مرتبط
چشمه - Cheshme
چگونه آدم ها را بخوانيم (تحليل درک و پيش بيني احساسات افکار و رفتار افراد)
220,000 تومان