دربارهی روزي كه جوحا ميخواست مرده زنده كند (قصههاي تصويري از عبيد زاكاني 2)
جوحا کار درست و حسابي نداشت! نه اينکه امروز بيکار باشد، نه. از موقعي که همه به ياد داشتند او بيکار بود.
روزي جوحا که از بيکاري و نشستن توي خانه خسته شده بود، بلند شد و رفت بيرون. کمي توي کوچه پس کوچهها راه رفت و سربه سربچههايي که بازي ميکردند گذاشت. اما اين کار هم او را سرحال نياورد. گرسنهاش شد. نه ناني در خانه داشت و نه پولي در جيب. وقتي به نزديکي نانوايي رسيد و بوي نان تازه به مشامش خورد يک راست رفت طرف نانوايي. نانوا جوحا را ميشناخت. با ديدنش گفت: «زود از اينجا برو که من نان مفت ندارم به تو بدهم.»
كد كالا | 254600 |
زبان | فارسي |
نويسنده | فريبا كلهر |
سال چاپ | 1399 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 16 |
قطع | رقعي |
ابعاد | 16.5 * 21.1 * 0.1 |
نوع جلد | شوميز |
وزن | 46 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.