درباره‌‌ی رقص كلاغ روي شانه‌هاي مترسك

نمي‌خواهم آخرين تصويري كه از تو توي ذهنم مي‌ماند مثل هميشه از روسري پر شده باشد. ديدن اين همه پارچه كه دور سرت مي‌بندي، نفس‌گير است اما چاره‌اي نيست. راست ايستاده‌اي و براي‌مان دست تكان مي‌دهي؛ درست مثل مترسكي كه باد آستين‌هايش را مي‌جنباند. توصيف زيبايي از تو نيست؛ بايد توي ذوقم بزند و بي‌خيالت بشوم اما نمي‌دانم چرا دلم مي‌خواهد بمانم و روي شانه‌هاي تو كلاغ بشوم...

آخرین محصولات مشاهده شده