درباره‌‌ی ديوان اشعار ملك‌الشعراي بهار

آن غرش آب كز سنگ سياه ريزد به نشيب جوشان و دمان گويي كه مگر هم‌نعره شدند در بيشه تنگ شيران ژيان يا از بر كوه غلطند به زير با غرش رعد صد سنگ گران در هر قدمي تا منبع رود صد چشمه عذاب دارد جريان زنجير قلل پيوسته به هم و البرز عظيم پيدا ز كران

آخرین محصولات مشاهده شده