درباره‌‌ی بامداد هميشه (يادنامه احمد شاملو)

من كلام آخرين را بر زبان جاري كردم هم‌چون خون بي‌منطق قرباني بر مذبح با هم‌چون خون سياوش (خون هر روز آفتابي كه هنوز بر نيامده است كه هنوز ديري به طلوع‌اش مانده است يا كه خود هرگز بر نيايد).

آخرین محصولات مشاهده شده