درباره‌‌ی خرمگس

مونتانلي مشغول كار خود شد. در آن سوي پنجره، سوسكي با بال‌هاي طلايي به طور يكنواخت وزوز مي‌كرد و از خيابان صداي فرياد متوالي و آزاردهنده يك ميوه فروش سيار به گوش مي‌رسيد. ناگهان آرتور فرياد زد: «يافتم! يافتم! درباره شفا دادن افراد جذامي است!»

آخرین محصولات مشاهده شده