درباره‌‌ی جالي خجالتي

جالي خيلي خجالتي بود. اگر مهمان به خانه آنها مي‌آمد او پشت مبل قايم مي‌شد. يك روز، جالي و مادرش براي خريد به فروشگاه رفتند. در آنجا معلم موسيقي جالي را ديدند. آقا معلم با خوش‌رويي گفت:« سلام جالي!» اما جالي خجالت كشيد و جواب نداد. مادر، به جاي او به معلم سلام كرد و گفت:« جالي را ببخشيد، مي‌دانيد كه او خجالتي است!»

آخرین محصولات مشاهده شده