دربارهی تقابل
تا جايي كه آدرس گرفته بود، خانه بايد اواسط كوچه باشد. پيش رفت و نگاهش ثابت ماند روي در قهوهاي رنگ قديمي، خودش بود...
دست روي زنگ فشرد و منتظر ايستاد. يك دقيقه گذشت و ثانيهها كش آمدند و دل او بيزار از انتظار...
صداي آرام پاهايي روي برگهاي خشك سنگفرش حياط، به گوشش خورد. در با احتياط باز شد، صاحب خانه در حال بالا گرفتن چشمانش بود كه روي پاهاي او متوقف شد! مكثش طولاني شد، مگر ميتوانست نشناسد؟ شرم بود يا خجالت، هرچه كه بود: هيچ دليلي پيدا نميكرد كه چشم در چشم او حتي لب به گفتن سلامي باز كند. اما سلام خالي او را شنيد و به ناچار، سرش بالا آمد.
هيچ چيز از نگاه او پيدا نبود. نه خشم و نه غضب، ولي چشمهاي خودش با ديدن قامت بلند مرد مهربان و زخمديدهي روزهايش؛ پر بود از حبابهاي ريزي كه در حال تركيدن بودند و گونههايش را تر ميكردند.
هيچكدام نگاه نميگرفتند، يكي از سر دلتنگي و ديگري از سر دلچركيني...
يكي با بغضهاي لانه كرده در بيخ گلو، شيدايياش را نشان ميداد و ديگري با تيغ نشته بر گلو: كدورتهاي دل را مطهر ميكرد.
كد كالا | 248117 |
زبان | فارسي |
نويسنده | اعظم كلانتري |
سال چاپ | 1398 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 688 |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14 * 21 * 3 |
نوع جلد | شوميز |
وزن | 735 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.