درباره‌‌ی بوي خوش عشق

وقتي شيرين داشت از شيراز حرف مي‌زد، من به گلدان توي بغلم نگاه كردم اون داشت به ما گوش مي‌داد. وقتي چشم‌هام رو باز كردم خودم رو توي يك دره سرسبز ديدم. جلوتر يك نردبان سپيد رنگ كه دورش گل‌ها پيچيده بود تا آسمان رفته بود. شروع كردم به بالا رفتن از نردبان به سمت آسمان. بهار رو ديدم بالاي قبر حافظ. نيت كرده و داشت مي‌خوند: يوسف گم‌گشته باز آيد به كنعان غم مخور. كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور. اي دل غم‌ديده حالت به شود دل بد مكن. وين سر شوريده باز آيد به سامان غم مخور...

آخرین محصولات مشاهده شده