درباره‌‌ی ايستگاه پاياني

ژان زندگي‌اي كاملا يكنواخت دارد. او هر روز مسير ايستر - مارسي را به وسيله قطار مي‌پيمايد. مسير خانه تا اداره پليسي كه در آن كار مي‌كند. وي هر روز آرزو مي‌كند زندگي‌ تكراري‌اش دستخوش تغيير شود؛ شايد با يك نگاه عاشقانه. مثلا نگاه اسپوزيتو، افسر ارشد اداره‌شان. شايد هم حل شدن پرونده‌ي قاتل سريالي‌اش كه توجه همه ساكنان مارسي را به خود جلب كرده است. يك روز در مسير برگشت آرزوي ژان برآورده مي‌شود. وي متوجه مي‌شود كه يك نفر نامه‌اي را كنار صندلي‌اي قرار داده كه «او» هر روز او روي آن مي‌نشيند. «ژان، شما چقدر زيبا و جذاب هستي!» چه كسي اين نامه را نوشته است؟ همان قاتل سريالي و بيرحمي كه پليس مارسي دنبالش است. ژان نمي‌تواند در برابر وسوسه‌اش مقاومت كند و پاسخ نامه‌ي قاتل را مي‌دهد. به اين ترتيب است كه يك نامه‌نگاري عاشقانه آغاز مي‌شود. نامه‌نگاري‌اي كه پرده از اسرار گذشته‌اي تاريك بر مي‌دارد. نامه‌هايي كه درهاي جهنم را به روي ژان و مادرش باز مي‌كند.

آخرین محصولات مشاهده شده