درباره‌‌ی اشك ليلي

نمي دانم خورشيد آرزوهايمان در کدامين افق پنهان شد و دنياي عاشقانه ما را به دست بي رحم تاريکي سپرد. من مي روم و در ظلمات بدون عشق و آرزو به انتظار مرگ مي نشينم. حالا که عابر هميشگي شب هاي تنهايي، گشته ام با کوله باري از گريه هاي بي صدا و پنهاني که تنها خداوند آن ها را مي بيند دست هاي پر نيازم را به سوي او دراز مي کنم و مي خواهم که سياهي ترديد را در نگاه تو بشکند و باور کني جز تو هيچ کس را دوست نداشتم.

آخرین محصولات مشاهده شده