دربارهی آن تك درخت انار
آرام به سکوي مرمري نزديک شدم تا مطمئن شوم اوست. «بعد از اين همه سال کيِ و چطور برگشته؟» طرهاي از موهاي بلند و سياهش ريخته بود يک طرف سرش و قسمتي ديگر گونهي سمت راستش را پوشانده بود؛ انگار ميخواست از چهرهاش که اين همه سال تغيير نکرده، مراقبت کند. ابروها با دقت تمام آراسته شده بودند و مژههاي بلند، بيني باريک و خوشتراش و لبهاي قرمزش طوري خودنمايي ميکردند که هنوز طراوت و تازگيشان را ميشد احساس کرد. دو دستش را روي نافش گذاشته بود و ناخنهاي بلند لاکزدهاش به رنگ قرمزِ لبهايش خودنمايي ميکردند و ناخن پاهايش هم. از خودم پرسيدم خواب است يا مرده؟ ترسيدم به او دست بزنم. به چهرهاش خيره شدم و بعد صدايش زدم: «ريم.»
بيآنکه چشم بگشايد، تبسمي کرد. بعد آرام آرام چشمهايش را باز کرد و سياهي مردمکهايش از تبسم پُر شد. نميفهميدم چه اتفاقي دارد ميافتد. پرسيدم: «ريم! اينجا چه کار ميکني؟»
كد كالا | 284871 |
زبان | فارسي |
نويسنده | سنان انطون |
مترجم | ستار جليلزاده |
سال چاپ | 1402 |
نوبت چاپ | 3 |
تعداد صفحات | 244 |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * 1.2 |
نوع جلد | شوميز |
وزن | 228 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.