کد آیتم: 289380
وکیلی میانسال سالها زندگی یکنواخت و بهقاعدهای را سپری کرده و سرسپردهی جامعه بود است که ازقضا، روزی در مهمانی شبانهی تولد ژنرال دوماچینسکی، ژنرال با افتخار تعریف میکند که بیست سال پیش چهار کارگر شورشی را به چوب بسته و آنها را با شلیک گلوله از پشت سر مثل سگ کشته است. وکیل که خود راوی کتاب است، سکوت دیگر مهمانان و قساوت دوماچینسکی را بر نمیتابد و او را جنایتکار مینامد. همینجاست که درهای جهنم به روی او باز میشود.
تازه های ناشر