درباره‌‌ی 4 چهارشنبه و 1 كلاه گيس (مجموعه داستان)

مادر من زن پر طرف‌داري بود. يادم نيست از كي، اما از وقتي خيلي كوچك بودم اين را مي‌دانستم. موهاي بلند طلايي‌‌اي داشت كه هميشه تاب‌دار بود و كسي باور نمي‌كرد كه اين رنگ طبيعي موهاي اوست. وقتي مي‌خنديد، چال مي‌افتاد. مژه‌هاي فرخورده‌ پري داشت كه رنگ چشم‌هاي عسلي‌اش را پنهان مي‌كرد. بلندقد بود و هميشه كمي توپر. صدايش بلند و دورگه و خنده‌هايش ريسه‌هايي بود طولاني كه هميشه مي‌ترسيدم نفسش را بند بياورد.

آخرین محصولات مشاهده شده