درباره‌‌ی گناه ديگران

قهوه را دم كرد. گوشي‌اش را از جيب پالتوش درآورد و تنش يخ كرد. پيامك‌ها از كاميار آصف بود. حتي جرئت نداشت بازشان كند. فكرهايي كه زير دوش حمام رها كرده بود عين مور و ملخ هجوم مي‌آوردند به سرش. قليش بي‌اختيار بناي تند تپيدن گذاشت. يعني هنوز يك ساعت نگذشته تصميم گرفته بود از آتويي كه در دست داشت سوء استفاده كند؟ جانش به لبش رسيد تا بالاخره پيامك‌ها را باز كرد. توي اولي نوشته بود: اميدوارم با اون حال خراب زنده رسيده باشي خونه. و دومي: خانم نادريان لطفا اين رو بگذار به حساب ارتباط كاري. يه خبر بده كه اوكي هستي.

آخرین محصولات مشاهده شده