درباره‌‌ی چهارمين دختر حوا

روبه‌رويم بنشين و نگاه كن چون بداني چه بر من رفته است: وقتي رهايم كرد و بي‌مهابا رفت مي‌دانست كه تنها نيستم و مسئوليتي دارد اما آن كه فقط خود را مي‌بيند و مي‌خواهد هيچ‌چيز مانع از شانه خالي كردنش نيست. روبه‌رويم نشسته‌اي و نگاهم مي‌كني، حتي بي‌تفاوت ولي مي‌دانم كه مي‌فهمي و درك مي‌كني آنچه برايت انجام داده‌ام حتي اگر ديگران تو را متفاوت مي‌بينند و از سر ناآگاهي، حضورت را اشتباه خداند بشمارند. من با عشق نگاهت كردم، بزرگت كردم اگرچه تو فرصتي براي درك عاشقانه دنيا نداشتي و مثل خييل‌ها، چوب ناآگاهي ما را خواهي خورد چون عادت كرده‌ايم هرچه متفاوت است را نفي كنيم. روبه‌رويم نشسته‌اي و خوب مي‌دانم آنچه ديگران با زبان و چشم مي‌گويند، مي‌فهمي اما با قضاوت كردن‌شان دل‌آزرده نمي‌شوي و با لبخندهاي پاك و بي‌آلايش از بي‌رحمي‌شان مي‌گذري چون خداوند دلي بزرگ به تو داده است و شايد هم به من كه عاشقانه بخواهمت.

آخرین محصولات مشاهده شده