درباره‌‌ی نگار من

دلش داشت مي‌تركيد. بيشتر از آن‌كه نگران دلش باشد، نگران غرورش بود! خودش را خوب مي‌شناخت مي‌توانست بدون دل زندگي كند اما بدون غرورش هرگز! جلوي باز شدن بغضش را نگرفت، حاضر نبود به خاطر مريم همچين بي‌رحمي‌اي در حق خود بكند و بگذار غمباد بگيرد! اگر گريه نمي‌كرد آتش مي‌گرفت، مي‌سوخت... اما... نمي‌خواست و نبايد مي‌سوخت بايد سرد مي‌شد و يخ مي‌زد و دل مي‌كند، اين عاقلانه‌ترين راه بود!

آخرین محصولات مشاهده شده