درباره‌‌ی نقش و نگار

دهمين نگاري بود که مي‌گفت، نگارهايي که با هم متفاوت بودند. اولي نگاري آبي رنگ، گول زننده براي آرامشي که نبود. نگار دوم شايد کمي سبزه، سردتر و صبورتر... - نگار اين در و باز مي‌کني يا نه؟ خيلي وقت بود که مي‌شناختمش. سکوت برايش مفهوم داشت. برعکس خيلي از انسان‌ها که کلام را نمي‌فهميدند. او سکوت را هم ترجمه مي‌کرد. پوزخندش را مي‌توانستم حتي از پشت درهاي بسته هم حس کنم. - اومم... فکر کنم شکستن در ميتونه تجربه‌ي جديدي باشه. پاهاي خشک شده‌ام را روي زمين گذاشتم. تجربه‌هاي جديد را دوست داشت . مطمعن بودم در را مي‌شکند. با چشم‌هايي که به خاطر نور و گريه باز نمي‌شد، قفل در را باز کردم. نگذاشت تا در را کامل باز کنم . با نوري که از پشت سرش مي‌تابيد تشخيص حالت صورتش سخت بود.

آخرین محصولات مشاهده شده