درباره‌‌ی نقاب

آمريكا، دهه‌ي 1920، آيرين و كِلر زنان دورگه‌ي آفريقايي‌تبارند كه در ظاهر هيچ نشاني از سياه‌پوستي در خود ندارند. اين دو همبازيِ دوران كودكي، پس از سال‌ها بي‌خبري از هم، اتفاقي يكديگر را ملاقات مي‌كنند. كلر، به لطف ظاهر بلوندش، خود را سفيدپوست جا زده و با مردِ سفيدپوستِ ثروتمندي كه از سياهان نفرت دارد ازدواج كرده است. او، كه در ابتدا براي استفاده از مزاياي سفيدپوستي چنين نقابي مي‌گذارد، اكنون خواهان برداشتن اين نقاب و بازگشت به جماعت سياه‌پوستان است. پس هرگاه شوهرش به سفر مي‌رود، او مخفيانه به جمع سياه‌پوستان مي‌آيد. در ميهماني‌هاي شبانه‌ي محله‌ي هارلم و جشن‌ها و مراسم سياه‌پوستان، همه مجذوب چهره‌ي زيبا و شخصيت دوست‌داشتني كلر مي‌شوند و رابطه‌ي ‌او با دوستان و شوهر سياه‌پوست آيرين بسيار صميمانه مي‌شود. پس از چندي سوءظني زندگي آيرين را به جهنم تبديل مي‌كند. آيا بناست آيرين سرانجام از اضطراب دردآور هفته‌هاي گذشته رها شود؟ يا قرار است اضطرابي بيشتر و بدتر در راه باشد؟

آخرین محصولات مشاهده شده