درباره‌‌ی موري

چرا هرچه در اين عكس‌ها مي‌نگرم، چيزي از خودم نمي‌يابم؟ البته برخي نشانه‌ها تپش قلبم را بيشتر مي‌كند. مثل آن شال قرمز دور گردنت يا آن چال كه با هر لبخند روي گونه‌ات مي‌افتاد، و نامت كه ورد زبانم بود، يا صدايت كه هنوز از جايي بي‌نشان مي‌شنوم. انگار از دور صدايم مي‌زني، يا عطر آن روزهايت كه عجيب به عطر دلخواه هفت سالگي‌ام شبيه بود و هروقت كه مثل حالا در مشامم مي‌نشيند تلخ شيرينم مي‌كند. مگر مي‌شود اين‌ها از يادم رفته باشد. هنوز صداي خنده‌هايت در گوشم است. آن چال روي گونه‌ات يادم است؛ چالي كه مرا به چاه شيدايي مي‌انداخت و اين روزها به چاه حسرت.

آخرین محصولات مشاهده شده