درباره‌‌ی من كتاب نمي‌خوانم

داشتم براي جغدي كتاب مي‌خواندم كه يك دفعه جوجه‌ريزه آمد. بعد سروكله‌ي برادرها و خواهرها و پسرخاله‌‌ها و دختر خاله‌هايش پيدا شد. بعد هم بقيه‌شان آمدند و همگي ازم خواستند برايشان كتاب بخوانم.

آخرین محصولات مشاهده شده