جنگی که نجاتم داد - 0

جنگی که نجاتم داد

The war that saved my life

کد آیتم: 59728

233,100 تومان تومان 259,000 -10%

اتمام موجودی

جمعه، صبح خیلی زود، کفش‌های مام را دزدیدم. مجبور بودم. تنها کفش‌هایی بود که توی خانه داشتیم. البته به جز کفش‌های جیمی که حتی برای پای معیوبم هم کوچک بودند. کفش‌های مام خیلی برایم بزرگ بود، اما جلویشان را با کاغذ پر کردم. دور پای مشکل‌دارم را پارچه‌ای پیچیدم. بند کفش‌ها را محکم بستم. کفش‌ها حس عجیبی می‌دادند، اما حدس می‌زدم در پایم بمانند.جیمی بهت‌زده نگاهم می‌کرد. آرام گفتم: «مجبورم بپوشم، وگرنه مردم پام را می‌بینن.»گفت: «وایسادی! راه می‌ری!»لحظه بزرگی که منتظرش بودم، همین بود. اما حالا برایم مهم نبود. خیلی چیزها پیش رو داشتم. «آره...می‌تونم.» نگاه تندی به مام انداختم که روی تخت، پشت به ما خوابیده بود و خروپف می‌کرد. به من افتخار می‌کرد؟ ابدا...