درباره‌‌ی كان لم يكن

راستي به کل يادم رفته بود خودم را معرفي کنم! من تاريخي هستم که مرا قوم شکست خورده نوشته است. تاريخي که هيتلرش هم اکنون با سر و سبيل تراشيده در روستايي سرسبز در جنوب ويسبادن، صبح ها خميرگير است و عصرها در چشمه هاي آب معدني دلاکي مي کند و تن رنجور بي خانمان هاي جنگ را مشت و مال مي دهد تا از دلشان در بياورد... تاريخي که فتحعلي شاه قاجارش لحظه پذيرش ترکمن چاي در حالي که از مطربان خواسته آواز محزون بخوانند، تاجش را بر زمين مي کوبد و به عموي ديوانه آدمکشش فحش هاي ناموسي ناجور ميدهد... تاريخي که ناپلئون را از سنت هلن به بعدش تعريف مي کند... خلاصه تاريخي که با قلم هاي شکسته و لرزان نوشته اند؛ آن قدر کمرنگ و بي رمق که کسي حوصله? خواندنش را ندارد گرچه بخوانند هم دردي از دردهاي بشريت دوا نمي کند. حتي در اغلب موارد خدشه اي به نتيجه نيز وارد نمي دارد و فقط به کار معاشرت پاي منقل مي آيد.

آخرین محصولات مشاهده شده