درباره‌‌ی قضيه نامه‌هاي عاشقانه (مجموعه داستان)

به‌به! حضرت اجل، جناب آقاي جو! ـ سلام، دوست عزيزم، جيمي مك‌گراث. تو كجا، اينجا كجا؟ بچه‌هاي «تور انحصاري كسل» برگشتند با كنجكاوي نگاه كردند. هفت تا زن بودند و سه تا مرد. زن‌ها پكر و مغموم و مردها خيس عرق. ظاهرا راهنماي گروه آقاي كيد، با دوستي قديمي روبرو شده بود. همه افراد گروه آقاي كيد را دوست داشتند. باريك و بلند، صورت برنزه، روحيه شوخ و سرزنده. با همين روحيه شاد و سرزنده‌اش بود كه به دعواها و دلخوري‌ها پايان مي‌داد و همه را كنار هم نگه مي‌داشت. اما اين دوستش... قيافه عجيبي داشت...

آخرین محصولات مشاهده شده