درباره‌‌ی شير كتابخانه

يك روز، شيري به كتابخانه آمد. او صاف از جلوي ميز كتاب‌دار گذشت و به طرف قفسه‌هاي كتاب رفت. آقاي مك‌بي، در طول سالن به طرف دفتر سرپرست كتابخانه دويد. او فرياد زد: (خانم مري ودر!)...

آخرین محصولات مشاهده شده