درباره‌‌ی شفق در خم جاده‌ي بي رهگذر

دوست داشتم همه‌چيز همان‌طور که هست بماند، چون اين هم ميل مشترکِ آدم‌هايي است که همه‌چيزشان را باخته‌اند، رگ‌و‌ريشه‌شان، توان زايش دوباره‌شان. شايد حرکت کنند، اين‌جا و آن‌جا بروند. بکوچند، آواره باشند، اما در همان حالِ‌ گذار هم دچار يک‌جور سکونند؛ دقيقا چون ريشه‌‌ در جايي ندارند، پس تحرکي هم به آن معنا ندارند، از تغيير واهمه دارند، و عوض آن‌که در جست‌و‌جوي خاک باشند، به هر چيزي تکيه مي‌کنند.

آخرین محصولات مشاهده شده