درباره‌‌ی شرلوك هلمز جوان 1 (ابر مرگ)

هي تو بيا اينجا! شرلوك هلمز برگشت كه ببيند چه كسي كي را صدا مي كند. آن روز صدها دانش آموز در حياط آفتابي مدرسه‌ي پسرانه‌ي ديپنده ايستاده بودند؛ همه لباس تر و تميز مدرسه پوشيده بودند و هر يك صندوقي چوبي با بندهاي چرمي يا كوهي از چمدان داشتند كه همچون سگي وفادار كنار پايشان ايستاده بود.

آخرین محصولات مشاهده شده