درباره‌‌ی زيبايي شناسي (دانشنامه فلسفه استنفورد 5)

اما نامگذاري باومگارتن روي اين حوزه، به تعبيري، غسل تعميدي ديرهنگام بود: از آن زمان که افلاطون در جمهور ارزش تعليمي صور متعددي از هنر را زير سوال برد و ارسطو در پاره‌هاي به‌جامانده از بوطيقاي خويش اجمالاٌ از آن‌ها دفاع کرد، زيبايي‌شناسي بي‌آنکه نامي داشته باشد بخشي از فلسفه بود. به بيان مشخص، افلاطون زبان به اعتراض گشوده بودکه هنرها از حيث شناختي بي‌مصرف‌اند و جز بده‌بستان تصاوير خشک و خالي امور جزئي، به جاي حقايق کلي، کاري نمي‌کنند؛ اما ارسطو از هنرها در برابر اتهام افلاطون دفاع کرد؛ استدلال کرد که دقيقاٌهنر، يا دست کم شعر، است که حقايق کلي را به آساني و به صورتي فهم‌پذير بيان مي‌کند، برخلافِ، مثلاً، تاريخ که سر و کارش با واقعيات جزئي است و بس.

آخرین محصولات مشاهده شده