درباره‌‌ی زن غمگين (مجموعه داستان)

دو سه ماه بعد شيده حس کرد چيزي در صورت يکنواخت زن طبقه‌ سه مي‌بيند که غم‌زده و گرفته نشانش مي‌دهد. يک بار که براي سامان از حال و روز زن تعريف مي‌کرد، «زنِ غمگين» از دهانش پريد و به‌ نظرش خوب نشست روي زنه که غمگين بود و مثل آدم‌هاي افسرده، بارِ سنگين غصه به دوش مي‌کشيد. يک دفعه که زن فيس ‌و افاده‌اي طبقه‌ پنجم به بهانه‌ قطع ‌شدن برق آمد دم در و پرسيد «شما برق دارين؟» و تعجب کرد که فقط طبقه‌ اول و دوم برق دارند و کِرکِر خنديد و گفت «واه، به حق چيزاي نديده!»، زن غمگين پايين آمد و مثل کسي که در خواب راه برود، يواش سر تکان داد و زير لب سلام کرد. از آن‌ها گذشت و شيده از دهانش پريد که «بيچاره، چقدر تو خودشه!»

آخرین محصولات مشاهده شده