دربارهی زمين سوخته
جوان خاكستريپوش روبرو ايستاده است و حرف ميزند.
نميدانم چه ميگويد. صدايش را نميشنوم. به لبهايش نگاه ميكنم كه تند تند حركت ميكنند و دندانهاي ناموزونش پيدا و ناپيدا ميشوند. نگاهم از لبانش سر ميخورد رو دماغش. چه بزرگ و بيقاعده به نظرم ميآيد. بعد به چشمانش نگاه ميكنم كه انگار كلاپيسه است. حالا، پيشاني جوان خاكستريپوش است. عرق و خاك قاطي هم شده است و تمام پيشانياش را پوشانده است. ناگاه از بالاي سر جوان خاكستريپوش چشمم ميافتد به دستي كه در انفجار از شانه جدا شده است و تو خوشه خشك نخل بلند پايه گوشه حياط ننه باران گير كرده است.
آفتاب كاكل نخل را سايه روشن زده است. خون خشك، تمام دست را پوشانده است. انگشت كوچك دست، از بند دوم قطع شده است و سبابهاش مثل يك درد، مثل يك تهمت و مثل يك تير سه شعبه به قلبم نشانه رفته است.
كد كالا | 1432 |
زبان | فارسي |
نويسنده | احمد محمود |
سال چاپ | 1400 |
نوبت چاپ | 18 |
تعداد صفحات | 332 |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14.5 * 20.9 * 1.7 |
نوع جلد | شوميز |
وزن | 370 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.