درباره‌‌ی رژ قرمز (مجموعه داستان ايراني)

به زنم چيزي نگفتم، يعني لازم نبود كه بگويم. جز اوقات تلخي چيز ديگري نداشت. تازه نگرانش هم مي‌كردم. همه چيز تمام شده بود. سال‌ها بود كه تمام شده بود. فكر كردم ديگر هرگز با او روبرو نخواهم شد، اما درست دو هفته بعد، همان شبي كه جشن تولد پسرم بود، تلفن كرد. نخواستم بپرسم شماره تلفنم را از كجا گير آورده يا اصلا براي چه زنگ زده. مي‌خواستم زود تمامش كنم كه گفت: «بايد ببينمت.»...

آخرین محصولات مشاهده شده