درباره‌‌ی روزهايي كه در خواب رفتند و شبي كه الهه ناپديد شد

زندگي همه‌اش عشق و زيبايي و كاميابي نيست. زندگي شروع يك رفتن است، برق چشم‌هاي يك منتظر و صداي نفس‌هاي يك محتضر. زندگي آن‌قدر عجيب و حيرت‌انگيز است كه هيچ‌كس نمي‌تواند حتي گوشه‌اي از وصف ان را بنويسد. جهان مخلوق خداوندي است كه اگر انسان در برابر او حيرت نكند، نه رستگار است و نه عاقل. عقل براي درك امور خارج از قلمروش نيست. عقل تنها براي حيرت است. در اين وقت بر هيچ روزنه تفكري باقي نمي‌ماند. گاه چاره‌اي نيست بايد ديوانه شد، گاه حيران شد، گاه بايد در آغوش حسرت‌ها و نارسيده‌ها و از دست رفته‌ها گريست، گاه بايد آن‌قدر رفت تا گم شد، گاه بايد در عزاي روزهاي از دست رفته سر به ديوار گذاشت،گاه بايد نوشت، گاه بايد در وادي ترس و تاريكي و ابهام بي‌سرانجام رها شد، گاه بايد جا ماند، گاه بايد يك عمر چشم به راه ماند، گاه بايد دلواپس روزهاي نيامده در انتظار معجزه سر كرد و گاه نيز حتي بايد كمي مرد.

آخرین محصولات مشاهده شده