درباره‌‌ی ديوان بيدل دهلوي 1 (2 جلدي)

اشک از مژگان درين ويرانه نشکست و نريخت خوشه‌خشکي‌ داشت اينجا دانه ‌نشکست ‌و نريخت زيرگردون صدهزاران سر به باد فتنه رفت کهنه خشتي زين ندمتخانه نشکست و نريخت در کشاکش اقتدار اره? اقبال دهر اينقدر‌ها بس‌که يک ‌دندانه ‌نشکست و نريخت آه از آن روزي که‌ استغناي غيرت‌زاي عشق خاک صحرا برسر ديوانه نشکست و نريخت سعي سر‌چنگ ملامت چاره‌اي سودا نکرد موي‌ از مجنون به‌ چندين شانه ‌نشکست و نريخت مجلس مي شيشه و پيمانه‌اي بسيار داشت هيچ‌کس چون ‌محتسب‌ مستانه‌ نشکست ‌و نريخت

آخرین محصولات مشاهده شده