دربارهی دست آخر (نمايشنامه)
يه ديوونه رو ميشناختم که فکر ميکرد دنيا به آخر رسيده. نقاش بود و حکاک. خيلي دوستش داشتم. ميرفتم و ميديدمش، توي ديوونهخونه. با دستهام ميگرفتمش و ميکشوندمش کنار پنجره. ببين! اونجا! ذرتهاي در حال قد کشيدن! حالا اونجا! ببين! بادبونهاي قايقهاي ماهيگيري! همه اون زيبايي! دستش رو پس ميکشيد و به کنج خودش برميگشت. هراسون بود. هر چي ديده بود خاکستر بود.
محصولات مرتبط
چشمه - Cheshme
انسان عشق عدالت (مجموعه کامل نمايشنامههاي آلبر کامو به همراه 2 نمايشنامه اقتباسي)
Human love of justice
480,000 تومان
چشمه - Cheshme
دوباره اون آهنگو بزن سم از اين آب ننوشيد (نمايشنامه)
Play it again sam dont
32,000 تومان